English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3588 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
sinuating U حرکت کردن به طور قیقاجی قیقاج رفتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
obliquely U قیقاج
parthian shaft or shot U قیقاج
scend U در اثر حرکت امواج بالا وپایین رفتن
pussyfoot U دزدکی راه رفتن اهسته ودزدکی کاری کردن طفره رفتن
goose step U رژه رفتن بدون زانو خم کردن قدم اهسته رفتن
cruised U سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
cruises U سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
cruise U سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
cruising U سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
differential ailerons U ارتباط شهپرها به قسمتی که زاویه حرکت شهپری که به طرف بالا حرکت میکند اززاویه شهپر دیگر که بطرف پایین حرکت میکند بیشتر است
raster U سیستم اسکن کردن تمام صفحه نمایش CRT تمام صفحه , پیش نمایش CRT با یک اشعه تصویر با حرکت افقی روی آن و حرکت به پایین در انتهای هر خط
To quibble and equivocate. U پشت هم اندازی کردن ( طفره رفتن ،دوپهلو صحبت کردن )
boot out <idiom> U اخراج کردن ،کسی را مجبوربه ترک یا رفتن کردن
you have no option but to go U چارهای جز رفتن ندارید کاری جز رفتن نمیتوانیدبکنید
sailings U باکشتی حرکت کردن روی هوا با بال گسترده پرواز کردن
sailed U باکشتی حرکت کردن روی هوا با بال گسترده پرواز کردن
sail U باکشتی حرکت کردن روی هوا با بال گسترده پرواز کردن
wave U حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
waved U حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
waving U حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
waves U حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
feint U فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feinting U فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feints U فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feinted U فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
mouses U نرخ حرکت نشانه گر در صفحه نمایش در مقایسه با مسافتی که شما mouse رد حرکت می دهید
mouse U نرخ حرکت نشانه گر در صفحه نمایش در مقایسه با مسافتی که شما mouse رد حرکت می دهید
route order U ترتیب حرکت در روی جاده حرکت به ستون راه
lumbering U چوب بری کردن سنگین حرکت کردن
lumber U چوب بری کردن سنگین حرکت کردن
braided U ناگهان حرکت کردن جهش ناگهانی کردن
lumbered U چوب بری کردن سنگین حرکت کردن
braid U ناگهان حرکت کردن جهش ناگهانی کردن
braids U ناگهان حرکت کردن جهش ناگهانی کردن
lumbers U چوب بری کردن سنگین حرکت کردن
slant U کج رفتن کج کردن
slanted U کج رفتن کج کردن
slants U کج رفتن کج کردن
move on U ازجای خود حرکت دادن ازجای خود حرکت کردن
trackball U وسیلهای برای حرکت نشانه گر روی صفحه که با حرکت دادن توپ موجود در محفظه کنترل می شوند
taped U وسیله تبدیل حرکت دورانی به حرکت خطی
stroke U حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
tape U وسیله تبدیل حرکت دورانی به حرکت خطی
strokes U حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
tapes U وسیله تبدیل حرکت دورانی به حرکت خطی
move off the ball U حرکت سریع از نقطه معین پس از حرکت توپ
stroking U حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
fish tailing U حرکت نوسانی یا تاب [تریلر در حال حرکت]
stroked U حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
mopping up U پاک کردن رفتن
to take a walk U گردش کردن یا رفتن
to start [for] U شروع کردن رفتن [به]
loitered U معطل کردن باتنبلی حرکت کردن
loitering U معطل کردن باتنبلی حرکت کردن
loiter U معطل کردن باتنبلی حرکت کردن
loiters U معطل کردن باتنبلی حرکت کردن
whir U حرکت کردن
skews U کج حرکت کردن
skewing U کج حرکت کردن
waggled U حرکت کردن
skew U کج حرکت کردن
moves U حرکت کردن
waggling U حرکت کردن
get under way U حرکت کردن
have way on U حرکت کردن
to weigh anchor U حرکت کردن
waggle U حرکت کردن
waggles U حرکت کردن
departures U حرکت کردن
sailings U حرکت کردن
inch U حرکت کردن
to bear oneself U حرکت کردن
sail U حرکت کردن
moved U حرکت کردن
sailed U حرکت کردن
move U حرکت کردن
departure U حرکت کردن
walk U گردش کردن پیاده رفتن
set on U پیش رفتن حمله کردن
ducked U زیر اب رفتن غوض کردن
to push off U شروع کردن بیرون رفتن
duckings U زیر اب رفتن غوض کردن
ducks U زیر اب رفتن غوض کردن
pierces U رخنه کردن فرو رفتن
duck U زیر اب رفتن غوض کردن
put off U تاخیر کردن طفره رفتن
cabbage U کش رفتن رشد پیدا کردن
walked U گردش کردن پیاده رفتن
get a wiggle on <idiom> U عجله کردن با شتاب رفتن
pierce U رخنه کردن فرو رفتن
get off U روانه کردن عقب رفتن از
get on U پیش رفتن کار کردن
to go along U همراه رفتن همراهی کردن
walks U گردش کردن پیاده رفتن
to go on U جلوتر رفتن سلوک کردن
cabbages U کش رفتن رشد پیدا کردن
transfer U حرکت سمتی لوله حرکت درسمت
compound motion U حرکت صلیبی حرکت عرضی و طولی
counter clockwise U حرکت عکس حرکت عقربههای ساعت
transferring U حرکت سمتی لوله حرکت درسمت
transfers U حرکت سمتی لوله حرکت درسمت
laziest U باکندی حرکت کردن
lazier U باکندی حرکت کردن
trailed U بدنبال حرکت کردن
trailing U بدنبال حرکت کردن
submarines U زیردریا حرکت کردن
sailed U با نازوعشوه حرکت کردن
sailings U با نازوعشوه حرکت کردن
sail U با نازوعشوه حرکت کردن
underway U در حال حرکت کردن
skeet U باسرعت حرکت کردن
spank U با سرعت حرکت کردن
trail U بدنبال حرکت کردن
crabs U به پهلو حرکت کردن
to bolt U ناگهانی حرکت کردن
larrup U سنگین حرکت کردن
to make an early start U زود حرکت کردن
ranges U سیر و حرکت کردن
ranged U سیر و حرکت کردن
make leeway U حرکت پهلویی کردن
range U سیر و حرکت کردن
lugs U سنگین حرکت کردن
lugging U سنگین حرکت کردن
lugged U سنگین حرکت کردن
lug U سنگین حرکت کردن
sneaks U دزدکی حرکت ه کردن
sneaked U دزدکی حرکت ه کردن
spanked U با سرعت حرکت کردن
spanks U با سرعت حرکت کردن
to move on U واداربه حرکت کردن
jink U بسرعت حرکت کردن
lazy U باکندی حرکت کردن
to tail to the tide U باجزرومد حرکت کردن
crab U به پهلو حرکت کردن
darting U بسرعت حرکت کردن
darted U بسرعت حرکت کردن
dart U بسرعت حرکت کردن
spiral U بطورمارپیچ حرکت کردن
spiraled U بطورمارپیچ حرکت کردن
spiraling U بطورمارپیچ حرکت کردن
spiralled U بطورمارپیچ حرکت کردن
spiralling U بطورمارپیچ حرکت کردن
spirals U بطورمارپیچ حرکت کردن
trails U بدنبال حرکت کردن
infile U به ستون دو حرکت کردن
sneak U دزدکی حرکت ه کردن
submarine U زیردریا حرکت کردن
streaking U بسرعت حرکت کردن
streaks U بسرعت حرکت کردن
streaked U بسرعت حرکت کردن
zigzagging U حرکت زیگزاگی کردن
whirry U بعجله حرکت کردن
streak U بسرعت حرکت کردن
trance U باچالاکی حرکت کردن
trances U باچالاکی حرکت کردن
zigzags U حرکت زیگزاگی کردن
zigzag U حرکت زیگزاگی کردن
zigzagged U حرکت زیگزاگی کردن
pule U باصدا حرکت کردن
crawfish U به پشت حرکت کردن
mouch U راه رفتن دولادولاراه رفتن
drifting U بی اراده کار کردن بی مقصد رفتن
to go places U گردش کردن [رفتن به جاهای دیدنی]
drifts U بی اراده کار کردن بی مقصد رفتن
drifted U بی اراده کار کردن بی مقصد رفتن
waste U بی نیرو و قوت کردن ازبین رفتن
wastes U بی نیرو و قوت کردن ازبین رفتن
drift U بی اراده کار کردن بی مقصد رفتن
bypassing U از راه فرعی رفتن تقاطع کردن
bypasses U از راه فرعی رفتن تقاطع کردن
bypassed U از راه فرعی رفتن تقاطع کردن
bypass U از راه فرعی رفتن تقاطع کردن
nose dive U ناگهان شیرجه رفتن یا تنزل کردن
fluctuate U نوسان کردن بالا وپایین رفتن
fluctuated U نوسان کردن بالا وپایین رفتن
fluctuates U نوسان کردن بالا وپایین رفتن
freewheeled U با ازادی حرکت وجنبش کردن
slugged U مثل حلزون حرکت کردن
criss-crosses U بهطور متقاطع حرکت کردن
skip U رقص کنان حرکت کردن
criss-cross U بهطور متقاطع حرکت کردن
slug U مثل حلزون حرکت کردن
wriggles U حرکت کرم وار کردن
To move backwards and forwards. U عقب وجلو حرکت کردن
shuffles U این سو وان سو حرکت کردن
wriggled U حرکت کرم وار کردن
wriggle U حرکت کرم وار کردن
criss-crossed U بهطور متقاطع حرکت کردن
choking U مسدود کردن از حرکت بازداشتن
to outgo U حرکت کردن [به مقصدی] [کشتی]
freewheels U با ازادی حرکت وجنبش کردن
criss-crossing U بهطور متقاطع حرکت کردن
jibing U ناگهان باین سو و ان سو حرکت کردن
to tailgate the motorist in front U سر به دم حرکت کردن [اصطلاح روزمره]
jibe U ناگهان باین سو و ان سو حرکت کردن
moved U حرکت کردن تکان خوردن
move U حرکت کردن تکان خوردن
jibes U ناگهان باین سو و ان سو حرکت کردن
rippling U بطور موجی حرکت کردن
galvanize U تحریک کردن به حرکت واداشتن
Recent search history Forum search
1Potential
1strong
1لطفا بیاین دنبالمون
1To be capable of quoting
1set the record straight
1Arousing
1pedal pamping
1construed
1این نوشته(پرسش خود را ارسال کنید) درست روی بخشی که فرمان جست وجو می دهد می افتد و مانع پیدا کردن معنای کلمات می شود. چه باید کرد
1meaning of taking law
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com